miraculous

miraculous

سلام دوستای گلم ، به دلیل مدارس نمی‌تونیم زیاد فعالیت کنیم (:
miraculous

miraculous

سلام دوستای گلم ، به دلیل مدارس نمی‌تونیم زیاد فعالیت کنیم (:

عشق ممنوع / فصل ۱ پارت 5





Bizimkisi bir aşk hikayesi

مال ما  یک حکایت عشق است

Siyah beyaz film gibi biraz

کمی مثل فیلم سیاه و سفید

Gözyaşı umut ve ihtiras

اشک ، امید و طمع

Bizimkisi alev gibi biraz... alev gibi

مال ما کمی مثل شعله آتش است... مثل شعله آتش

Bizimkisi bir aşk hikayesi

مال ما یک حکایت عشق است

Siyah beyaz film gibi biraz

کمی مثل فیلم سیاه و سفید
Ateşle su dikenle gül gibi

مثل آتش و آب، مثل خار و گل

Bizimkisi roman gibi biraz

مال ما کمی مثل رمان

Bu güller senin için

این گل ها برای تو

bu gönul ikimizin

این میل واسه هر دومون

Hiç üzülme ağlama

اصلا ناراحت نشو ، گریه نکن

Sen gülümse daima

تو همیشه لبخند بزن

Bu güller senin için

این گل ها برای تو

bu gönul ikimizin

این میل واسه هر دومون

Hiç üzülme ağlama

اصلا ناراحت نشو ، گریه نکن

Sen gülümse daima

تو همیشه لبخند بزن

Bizimkisi bir aşk hikayesi

مال ما یک حکایت عشق است

Siyah beyaz film gibi biraz

کمی مثل فیلم سیاه و سفید

Hüzünlü sonbahar kapısından

از در غمگین پائیز

Çıkmak gibi aydınlığa biraz

مانند کمی وارد شدن به روشنایی

Bizimkisi bir aşk hikayesi

مال ما یک حکایت عشق است

Siyah beyaz film gibi biraz

کمی مثل فیلم سیاه و سفید

Ateşle su dikenle gül gibi

مثل آتش و آب، مثل خار و گل

Bizimkisi roman gibi biraz

مال ما کمی مثل رمان

Bu güller senin için

این گل ها برای تو

bu gönul ikimizin

این میل واسه هر دومون

Hiç üzülme ağlama

اصلا ناراحت نشو ، گریه نکن

Sen gülümse daima

تو همیشه لبخند بزن

Bu güller senin için

این گل ها برای تو

bu gönul ikimizin

این میل واسه هر دومون

Hiç üzülme ağlama

اصلا ناراحت نشو ، گریه نکن

Sen gülümse daima

تو همیشه لبخند بزن


Ne güzeldi değil mi yaşadıklarımız

چه زیبا بود زندگی کردنمون این طور نیست؟

Ne güzeldi

چه زیبا بود

Artık ne sen ne de ben

دیگه نه تو نه من

Bulamayız o günleri

نمیتونیم اون روزها رو به دست بیاریم

Bazen düşünüyorum da

بعضا فکر میکنم که

Bende de yanlış bir şeyler vardı galiba diyorum

میگم مثل اینکه در من هم چیزهای اشتباهی بود

İkimizde kıymetini bilemedik bir şeylerin

هر دومون قیمت یک چیز هایی رو ندونستیم

Hatırlarmısın akşam olur

یادت میاد عصر که میشد

Mumlarımızı yakardık

شمع هامون رو روشن میکردیم

Sen kokunu sürerdin

تو عطرتو میزدی

Oda sen kokardı

اتاق هم بوی تو رو میداد

Olmadık şeylere güler

به چیزهای غیر ممکن میخندیدیم

Durup dururken ağlardık

مکث میکردیم و گریه میکردیم

Güzel havalarda sokaklara çıkardık

تو هواهای خوب میرفتیم تو کوچه ها

Bir de kar yağınca kar topu oynardık seninle

وقتی هم که برف می اومد با هم گلوله برفی بازی میکردیم

Son mektubunu dün aldım

آخرین نامه ات دیروز دستم رسید

Teşekkür ederim

تشکر میکنم

Ben sana yazmıştım grip salgını var demiştim

من واسه تو نوشته بودم و گفته بودم احتمال سرما خوردگی هست

Bak yine gribe yakalanmışsın

ببین دوباره سرما خورده ای

Neyse geçmiş olsun

به هر حال سلامت باشی

Buralarda da hava soğuk ama hasta falan değilim

اینجا هم هوا سرده اما مریض نیستم

Bu gözlüklerle başım dertte

با این عینکها مشکل دارم

Hayat işte yuvarlanıp gidiyoruz

اینجوری زندگی می گذرد
Hepinizi çok özledim

خیلی دلتنگ همتون شدم

Bizimkisi bir aşk hikayesi

مال ما یک حکایت عشق است

Siyah beyaz film gibi biraz

کمی مثل فیلم سیاه و سفید

Ateşle su dikenle gül gibi

مثل آتش و آب، مثل خار و گل

Bizimkisi roman gibi biraz

مال ما کمی مثل رمان



  


* از زبان آدرین *

 

مرینت من را کشوند به یک اتاقی

خیلی هم سریع راه میفرت

واقعا عجیب بود که اصلا ام ام نمیکرد

لباس عجیبی هم پوشیده بود

مثل گرم کن ورزشی بود

توی فکر و خیال بودم که

مرینت دستمو ول کرد و گفت : اینجاست ؟

منم به خودم آمدم توی اتاق را چند بار گشتم و گفتم : نه اینجا نیست

مرینت سرش را چرخاند و گفت : مگه میشه ؟

آدرین : خب نمیدانم

مرینت : شوخیت گرفته ما کل کشتی را گشتیم

آدرین :خب عیبی نداره

مرینت : پیدا نمیشه که نمیشه انگار آب شده رفته زیر زمین

آدرین : موافقم

مرینت : جدا ؟

آدرین دستشو انداخت دور گردنش و گفت : خب آره

همان لحظه مرینت به خودش آمد

دید آدرین جلوش واستاده

مرینت : آ...آدرین ؟

آدرین : بله مرینت ؟

مرینت : آدرین من من من .....

آدرین نمیفهمید مرینت میخواهد چی بگه

همان لطظه آلیا آمد

آلیا : مرینت بدو

مرینت : چی شده آلیا ؟

آلیا دست مرینت را کشید و بردش یک گوشه

آلیا : مرینت بعضی از جا ها را اشتباه خوندی

مرینت : وای نه دوباره باید تمرین کنم ؟

آلیا : درسته

مرینت : باشه الان میایم

آلیا رفت

آدرین مرینت را صدا زد

مرینت هول شد و سمت آدرین برگشت

رنگش قرمز قرمز شده بود

آدرین : مرینت حالت خوبه ؟

مرینت : آره آره آره ....

آدرین : مرینت من نتوانستم چیزی را که میخواهم پیدا کنم پس ..

تلفن آدرین همان موقع زنگ خورد

آدرین : ناتالی است من باید برم

بعد هم دستشو گذاشت روی شونه مرینت

مرینت قرمز تر شد

آدرین : مرینت ممنونم که بهم کمک کردی

مرینت : خخخواهششش... میکنم

آدرین برای مرینت دست تکان داد و ازش دور شد

مرینت هم با تعجب برای آدرین دست تکان داد و گفت : خدافظ

لوکا رفت پیش مرینت

لوکا : چی شده ؟

مرینت : نمیدانم

لوکا : آدرین چیزی که میخواست را پیدا نکرد ؟

مرینت : نه پیدا نکرد

لوکا : تی کاش میگفت چی گم کرده تا کمک کنیم پیداش کنه

مرینت آهی کشید و گفت : درسته

آلیا آمد

آلیا : مرینت یکی کارت داره

مرینت : کی ؟

....

* از زبان مرینت *

گفتم : کی ؟

آلیا : خودت باید ببینیش

رفتم تا ببینم کی آمده

یکم جلو تر رفتم

بعد وایستادم و دستامو مشت کردم و با عصبانیت گفتم : لایلا

لایلا در حالت مغروری به در تکیه داده بود

لایلا : به به به مرینت

مرینت : چی کار داری ؟

لایلا رفت جلوی مرینت و توی گوش مرینت گفت

- من هت هشدار داده بودم

مرینت : چی هشداری

لایلا : میدانی اگه از آدرین دور نشی چی میشه ؟

مرینت : برام مهم نیست

بعد برگشت و رفت

لایلا : حتی برات مهم نیست که نابود میشه

مرینت برگشت و گفت : چی ؟

لایلا : خودت شنیدی

مرینت : این امکان نداره من حرفتو باور نمیکنم

لایلا : اوه اوه اوه ه عجب

مرینت : مدرکی داری ؟

لایلا : میدانی من با یکی هنکارم که هر لحظه ممکنه

یکی را بفرسته سراغ آدرین جونت و ...

مرینت چشماش گرد شد و رنگش پرید

لایلا : در هر صورت من گفتم خودت باور نکردی

لایلا سرش را برگرداند و شروع کرد به رفتن و خواست از کشتی بره بیرون

مرینت دوید سمت لایلا و نفس نفس زد و گفت : قبوله قبوله

لایلا سرش را برگرداند و لبخند شیطانی زد

مرینت سرش را آورد بالا و گفت : فقط به آدرین آسیبی نرسون

لایلا : خب بستگی به خودت داره

مرینت نفس نفس میزد

مرینت : من قول میدهم که سعی کنم به آدرین نزدیک نشم

لایلا : خوبه به نعفته

مرینت : اما ما توی یک مدرسه ایم و من سعی میکنم رابطه ام را باهاش

کمتر کنم

لایلا چیزی نگفت و رفت

مرینت رنگش پریده بود

نفس نفس میزد و یک جا کشکش زده بود

روی زانو هایش خم شد و روی زمین نشست

سرش را انداخت پایین و تند تند نفش کشید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد